|
شنبه 28 بهمن 1391برچسب:, :: 22:26 :: نويسنده : farshidkhan
گرانترین گوشی دنیا که تا به حال 2عدد آن به فروش رسیده قیمتاین گوشی 12میلیون و400هزار دلار است
پنج شنبه 26 بهمن 1391برچسب:, :: 22:13 :: نويسنده : farshidkhan
قصد داریم شما را با تعداد زیادی کد مخفی گوشی نوکیا آشنا کنیم.در کارخانه سازنده گوشی های تلفن همراه کدهایی را برای دریافت اطلاعات یا تنظیمات گوشی در نظر گرفته است. قابل ذکر است که بعضی از این کدها مربوط به تنظیمات حساس گوشی می باشد. پس در اجرای آنها دقت بکنید.
دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:, :: 20:42 :: نويسنده : farshidkhan
من و تو تحریم را درک نکردیمآن پدری درک کرد که دختر 19 ساله اش سرطان حنجره گرفت
پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:, :: 17:11 :: نويسنده : farshidkhan
چه موقع از روز بهترین و آرام ترین احساس را دارید؟ ۲) معمولاً چگونه راه مى روید؟ ۳) وقتى با دیگران صحبت مى كنید؛ ۴) وقتى آرام هستید، چگونه مى نشینید؟
۶) وقتى وارد یك میهمانى یا جمع مى شوید؛ ۷) سخت مشغول كارى هستید، بر آن تمركز دارید، اما ناگهان دلیلى یا شخصى آن را قطع مى كند؛
۹) وقتى در رختخواب هستید (در شب) در آخرین لحظات پیش از خواب، در چه حالتى دراز مى كشید؟
سؤال دوم: الف (۶امتیاز)، ب (۴ امتیاز)، ج (۷ امتیاز)، د (۲ امتیاز)، ه (۱ امتیاز) سؤال سوم: الف (۴ امتیاز)، ب (۲ امتیاز)، ج (۵ امتیاز)، د (۷ امتیاز)، ه (۶ امتیاز) سؤال چهارم: الف (۴ امتیاز)، ب (۶ امتیاز)، ج (۲ امتیاز)، د (۱ امتیاز) سؤال پنجم: الف (۶ امتیاز)، ب (۴ امتیاز)، ج (۳ امتیاز)، د (۵ امتیاز)، ه (۲ ا متیاز) سؤال ششم: الف (۶ امتیاز)، ب (۴ امتیاز)، ج (۲ امتیاز) سؤال هفتم: الف (۶ امتیاز)، ب (۲ امتیاز)، ج (۴ امتیاز) سؤال هشتم: الف (۶ امتیاز)، ب (۷ امتیاز)، ج (۵امتیاز)، د (۴ امتیاز)، ه (۳ امتیاز) و (۲ امتیاز)، ز (۱ امتیاز) سؤال نهم: الف (۷ امتیاز)، ب (۶ امتیاز)، ج (۴ امتیاز)، د (۲ امتیاز)، ه (۱ امتیاز) سؤال دهم: الف (۴ امتیاز)، ب (۲ امتیاز)، ج (۳ امتیاز)، د (۵ امتیاز)، ه (۶ امتیاز)، ز (۱ امتیاز)
* اگر از ۴۱ تا ۵۰ امتیاز به دست آوردید: به خود امیدوار باشید ، دیگران شما را بانشاط، سرزنده، سرگرم كننده و جالب و جذاب مى بینند. شما دائماً مركز توجه جمع هستید و از تعادل رفتارى خوبى بهره مند هستید. فردى مهربان، ملاحظه كار و فهمیده به نظر مى رسید. قادر هستید به موقع باعث شادى و خوشى دوستانتان شوید و اسباب هلهله و خنده آنها را فراهم كنید و در همان شرایط و در صورت لزوم بهترین كمك بر اعضاى گروه هستید. * اگر ۳۱ تا ۴۰ امتیاز نصیب شما شد: بدانید در نظر سایرین معقول، هوشیار، دقیق ، ملاحظه كار و اهل عمل هستید. همه مى دانند شما باهوش و با استعداد هستید اما مهمتر از همه فروتن و متواضع هستید. به سرعت و سادگى با دیگران باب دوستى را باز نمى كنید. اما اگر با كسى دوست شوید صادق، باوفا و وظیفه شناس هستید. اما انتظار بازگشت این صداقت و صمیمیت از طرف دوستانتان را دارید گرچه سخت دوست مى شوید اما سخت تر دوستى ها را رها مى كنید. * از ۲۱ تا ۳۰ امتیاز : در نظر سایرین فردى زحمت كش هستید اما متأسفانه گاهى اوقات ایرادگیر هستید. شما بسیار بسیار محتاط و بى نهایت ملاحظه كار به نظر مى رسید. زحمتكشى كه در كمال آرامش و با صرف زمان زیاد در جمع بار دیگران را بردوش مى كشد و بدون فكر و براساس تحریك لحظه اى و آنى هرگز نظر نمى دهد. دیگران مى دانند شما همیشه تمام جوانب كارها را مى سنجید و سپس تصمیم مى گیرید. * و اگر كمتر از ۲۱ امتیاز داشتید: دیگران شما را خجالتى، عصبى و آدمى شكاك و دودل مى دانند شخصى كه همیشه سایرین به عوض او فكر مى كنند، برایش تصمیم مى گیرند و از او مراقبت مى كنند. كسى كه اصلاً تمایل به درگیرشدن در كارهاى گروهى و ارتباط با افراد دیگر را ندارد.
پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:, :: 17:6 :: نويسنده : farshidkhan
To realize The value of four years: Ask a graduate. ارزش چهار سال را، از يک فارغ التحصيل دانشگاه بپرس. To realize The value of one year: Ask a student who Has failed a final exam. ارزش يک سال را، از دانش آموزي بپرس که در امتحان نهائي مردود شده است. To realize The value of one month: Ask a mother who has given birth to a premature baby. ارزش يک ماه را، از مادري بپرس که کودک نارس به دنيا آورده است. To realize The value of one week: Ask an editor of a weekly newspaper. ارزش يک هفته را، از ويراستار يک مجله هفتگي بپرس. To realize The value of one hour: Ask the lovers who are waiting to meet. ارزش يک دقيقه را، از کسي بپرس که به قطار، اتوبوس يا هواپيما نرسيده است. To realize The value of one-second: Ask a person who has survived an accident. ارزش يک ثانيه را، از کسي بپرس که از حادثه اي جان سالم به در برده است. To realize The value of one millisecond: Ask the person who has won a silver medal in the Olympics. ارزش يک ميلي ثانيه را، از کسي بپرس که در مسابقات المپيک، مدال نقره برده اس
یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:, :: 15:45 :: نويسنده : farshidkhan
http://farshid.adsgroup.ir/
یه سری بزن به این فروشگاه همه چی داره و با قیمت مناسب
http://farshid.adsgroup.ir/
جمعه 13 بهمن 1391برچسب:, :: 15:36 :: نويسنده : farshidkhan
سگ واق واق مي كرد
زيادي است كه به خانه نمي آيد.او به شهر رفته و در آنجا شلوار
جين و تي شرت هاي تنگ به تن مي كند.او هر روز صبح به جاي
غذا دادن به حيوانات جلوي آينه به موهاي خود ژل ميزند.
خود گلت مي زند.
گرفته است.كبري تصميم داشت حسنك را رها كند و ديگر با او
چت نكند چون او با پتروس چت مي كرد.پتروس هميشه پاي
كامپيوترش نشسته بود و چت مي كر د .پتروس ديد كه
سد سوراخ شده اما انگشت او درد مي كرد چون زياد چت كرده
بود.او نمي دانست كه سد تا چند لحظه ي ديگر مي شكند.پتروس
در حال چت كردن غرق شد.
برود اما كوه روي ريل ريزش كرده بود .ريزعلي ديد كه كوه ريزش
كرده اما حوصله نداشت .ريزعلي سردش بود و دلش نمي
خواست لباسش را در آورد .ريزعلي چراغ قوه داشت اما حوصله
درد سر نداشت.قطار به سنگ ها برخورد كرد و منفجر شد .كبري و
مسافران قطار مردند.
بود .الان چند سالي است كه كوكب خانم همسر ريزعلي مهمان
ناخوانده ندارد او حتي مهمان خوانده هم ندارد.او حوصله ي مهمان
ندارد.او پول ندارد تا شكم مهمان ها را سير كند. خر فروخت .اما او از چوپان دروغگو گله ندارد چون دنياي ما خيلي
چوپان دروغگو دارد به همين دليل است كه ديكر در كتاب هاي
دبستان آن داستان هاي قشنگ وجود ندارد
جمعه 13 بهمن 1391برچسب:, :: 15:33 :: نويسنده : farshidkhan
تعدادى پیرزن با اتوبوس عازم تورى تفریحى بودند. پس از مدتى یکى از پیرزنان به پشت راننده زد و یک مشت بادام به او تعارف کرد.
سال 1290: مادر داماد: تاج طلا اوردیم ... دخترتونو بردیم...
یه خسیس تصادف کرده بود وسط خیابون نشسته بود میزد تو سرش می گفت ماشینم داغون شد! دبخت شدم خاک تو سر شدم…افسر رفت بهش گفت بدبخت اینقد حرص ماشینتو میزنی نفهمدی دست چپت از مچ قطع شده…یارو یه نگاه به دستش کرد وگفت: یاحضرت عباس ساعتم……!
لذت بردن یعنی بری مهمونی، دخترشون برات شربت بیاره، آروم بگی :خودتون درست کردین؟؟ ، اونم با عشوه بگه : بله، نوش جان، تو بگی : پس نمی خورم ، مرسی
قدیما ظرف یکبار مصرف نبود، دختر همسایه دوبار میومد،
زنه سکته ناقص میزنه، شوهرش میگه: تو چرا هیچ کاری رو درست انجام نمیدی؟همه كارات نصفه و نیمه است....
مردی تو یك فروشگاه بزرگ به یه دختر زیبا میرسه و میگه: خانم، من زنمو اینجا گم كردم ناراحت نمی شید اگه کمی با شما صحبت كنم؟ دختر: چرا؟!! مرد: چون هر بار كه با یه زن خوشگل صحبت می كنم زنم یهو پیداش می شه!!
یارو روبردن دادگاه قاضی بهش گفت خاك توسرت این چهارمین بارته كه طی مسابقه دو استقامت در یكی از استان های كشور به دلیل منحرف شدن دوندگان از مسیر مسابقه مسئولان پس از شش ماه تلاش توانستند دوندگان را حوالی یونان به ضرب گلوله متوقف و پیكر پاك آنها را به میهن اسلامی بازگردانند! حالا اگه گفتین كدوم استان؟
یک دوست واقعی کسی هست که غضنفر میره ثبت احوال میگه یه شناسنامه واسه بچه ام میخوام !
غضنفر بابچش دعواش میشه میگه به خدا اگه به خاطره یارانه نبودمیکشتمت!!
یه روز یه لامپه میره تو سرزمینِ گلابیا ادعای پیغمبری میکنه !
غضنفر میره مکه با خودش آر پی جی میبره
یه معتاد ۲ تا سیگار تو دهنش گرفته بود داشت میکشید ازش پرسیدن چرا ۲ تا سیگار میکشی؟ میگه یکی واسه خودم یکی هم از طرف دوستم که زندونه بعد از یه مدتی میبینن همون معتاد یه دونه سیگار میکشه بهش میگن حتما دوستت از زندان آزاد شده میگه نه خودم ترک کردم!
آیا میدانید ... قلقلك دادن فرد مبتلا به اسهال مانند شوخى با اسلحه در حالت رگبار است!
والدین گرامی اینقدر نگین "وقتی ما سن شما بودیم این جورخوب بودیم، اون جورخوب بودیم" مادر بزرگ ها دهن لق تر از چیزین که فکر می کنین !
هرکس که نداند و نداند که نداند
دیــکتــاتــور کیــست؟دیــکتــاتــور اون بچّه ی دو سالـــست که بیست نــفــر مجبورند به خاطــر اون کــارتون نــگاه کنــنــد
پدر بزرگ رو به نوه:
خدایا لطفا برو و به بعضی از آنهاییکه ایمان آورده اند یادآوری کن که تو خدا هستی نه آنها !!
یارو میره مانور از هواپیما می پره چترش باز نمی شه . میگه خدا رحم کرد مانور بود!!!
یارو رفته بود امریكا وقتی برگشت, ازش پرسیدن اونجا مشكل زبان نداشتی گفت من نه ولی امریكایها همشون مشكل زبان داشتن
جمعه 13 بهمن 1391برچسب:, :: 12:35 :: نويسنده : farshidkhan
دانشجویی که سال آخر دانشکده خود رامیگذراند به خاطر پروژهای که انجام داده
جمعه 13 بهمن 1391برچسب:, :: 12:32 :: نويسنده : farshidkhan
چهار برادر ، خانه شان را به قصد تحصیل ترک کردند و دکتر،قاضی و آدمهای موفقی شدند. چند سال بعد، آنها بعد از شامی که باهم داشتند حرف زدند. اونا درمورد هدایایی که تونستن به مادر پیرشون که دور از اونها در شهر دیگه ای زندگی می کرد ، صحبت کردن. اولی گفت: من خونه بزرگی برای مادرم ساختم … دومی گفت: من تماشاخانه (سالن تئاتر) یکصد هزار دلاری در خانه ساختم. سومی گفت : من ماشین مرسدسی با راننده تهیه کردم که مادرم به سفر بره. چهارمی گفت: گوش کنید، همتون می دونید که مادر چقدر خوندن کتاب مقدس را دوست داشت و میدونین که دیگه هیچ وقت نمی تونه بخونه ، چون چشماش خوب نمی بینه. من ، راهبی رو دیدم که به من گفت یه طوطی هست که میتونه تمام کتاب مقدس رو حفظ بخونه .
این طوطی با کمک بیست راهب و در طول دوازده سال اینو یاد گرفت. من ناچارا” تعهد کردم به مدت بیست سال و هر سال صد هزار دلار به کلیسا بپردازم. مادر فقط باید اسم فصل ها و آیه ها رو بگه و طوطی از حفظ براش می خونه. برادرای دیگه تحت تاثیر قرار گرفتن. پس از ایام تعطیل، مادر یادداشت تشکری فرستاد. اون نوشت: میلتون عزیز، خونه ای که برام ساختی خیلی بزرگه . من فقط تو یک اتاق زندگی می کنم ولی مجبورم تمام خونه رو تمیز کنم.به هر حال ممنونم. مایک عزیز،تو به من تماشاخانه ای گرونقیمت با صدای دالبی دادی.اون ،میتونه پنجاه نفرو جا بده ولی من همه دوستامو از دست دادم ، من شنوایییم رو از دست دادم و تقریبا ناشنوام . هیچ وقت از اون استفاده نمی کنم ولی از این کارت ممنونم.
ماروین عزیز، من خیلی پیرم که به سفر برم.من تو خونه می مونم ،مغازه بقالی ام رو دارم پس هیچ وقت از مرسدس استفاده نمی کنم. این ماشین خیلی تند تکون می خوره. اما فکرت خوب بود ممنونم ملوین عزیز ترینم ،تو تنها پسری هستی که با فکر کوچیکت بعنوان هدیه ات منو خوشحال کردی. جوجه ، خیلی خوشمزه بود!! ممنونم
جمعه 13 بهمن 1391برچسب:, :: 12:29 :: نويسنده : farshidkhan
♥ مــــــــــادر♥
جمعه 13 بهمن 1391برچسب:, :: 12:27 :: نويسنده : farshidkhan
گــوش بـــده
پنج شنبه 12 بهمن 1391برچسب:, :: 20:33 :: نويسنده : farshidkhan
شنبه مرد: عزیزم! امروز ناهار چی داریم؟ یکشنبه مرد: عزیزم! امروز ناهار چی داریم؟ دوشنبه مرد: عزیزم! امروز ناهار چی داریم؟ سه شنبه
مرد: عزیزم! امروز ناهار چی داریم؟ چهارشنبه مرد: عزیزم! امروز ناهار چی داریم؟
پنج شنبه
جمعه مرد: عزیزم! امروز چی ناهار داریم؟
پنج شنبه 12 بهمن 1391برچسب:, :: 20:30 :: نويسنده : farshidkhan
خونهمون عیدا پر مهمونه
کجاست اون کیوی؟ چی شد نارنگی؟
جعبه خالی ِ شیرینی هنوز میرن مهمونا از اونا فقط از بس خونه رو به هم می ریزن
قند نصفهی عموجون هنوز
میرن مهمونا از اونا فقط
پستهی خندون، بادوم شیرین
پنج شنبه 12 بهمن 1391برچسب:, :: 20:29 :: نويسنده : farshidkhan
مرد جوان : ببخشید آقا میشه بگین ساعت چنده |