درباره همه چیز
هرچه فکرشوکنی
درباره وبلاگ


به وبلاگ خودتون خوش آمدین درصورت داشتن هرگونه نظر برای بهترشدن وبلاگ میتوانید با مدیریت وبلاگ تماس بگیرد با تشکر مدریت وبلاگ ایمیل:alishno16@yahoo.com شماره تماس:7646 631 0935

پيوندها
غریبانه ها
کفتر خونه
کعبه ی عشقی،ای خامنه ای
ردیاب جی پی اس ماشین
ارم زوتی z300
جلو پنجره زوتی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان درباره همه چیز و آدرس lovefarshidkhan38.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.










نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 3
بازدید کل : 38763
تعداد مطالب : 105
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


نويسندگان
farshidkhan

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
یک شنبه 6 دی 1393برچسب:, :: 23:59 :: نويسنده : farshidkhan



One vote canchange a nation
یک رای میتواند سرنوشت یک ملت را عوض کنند



One sunbeamlights a room
یک پرتو کوچک آفتاب میتواند اتاقی را روشن کند



One candlewipes out darkness
یک شمع میتواند تاریکی را از میان ببرد



One laughwill conquer gloom
یک خنده میتواند افسردگی را محو کند



One hopewill raise our spirits
یک امید روحیه را بالا می برد



One touchcan show you care
یک دست دادن نگرانی شما را مشخص میکند



One voicecan speak with wisdom
یک سخن میتواند دانش شما را افزایش دهد



One heartcan know what's true
یک قلب میتواند حقیقت را تشخیص دهد



One life canmake a difference
یک زندگی میتواند متفاوت باشد



You see, it's up to you
شما میبینی پس تصمیم با شماست

 
جمعه 1 فروردين 1393برچسب:, :: 17:2 :: نويسنده : farshidkhan
 
پنج شنبه 26 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 1:17 :: نويسنده : farshidkhan

 

 ﺍﻳـﻦ ﻧﺎﻣـﻪ ﺭﻭ ﺍﺳـﺘـﺎﺩ ﻓـﻘـﻂ ﺑـﺨـﻮﻧـﻪ

. . .ﻓـﻘـﻂ ﻣـﻴـﺨـﻮﺍﻡ ﻛـﻪ ﺣـﺎﻟـﻤـﻮ ﺑـﺪﻭﻧـﻪ
ﻣـﺮﺍﻗـﺒـﺎ ﺍﻃـﺮﺍﻑ ﻣـﻨــﻮ ﮔــــــﺮﻓـﺘــــﻥ
ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺻــﻨــﺪﻟــﻴــﻢ ﻫـﻨـﻮﺯ ﻧـﺮﻓـﺘـﻦ
ﺍﺳـﺘـﺎﺩ ﺩﺍﺭﻥ ﻧـﻘـﻞ ﻭ ﻧـﺒـﺎﺕ ﻣـﻴـﭙـﺎﺷـﻦ
ﺗـﺎ ﻣـﺸـﺮﻭﻃـﻰ ﺩﻭﺑـﺎﺭﻩ ﺑـﺮﻗـﺮﺍﺭ ﺷـﻪ
ﺍﺳـﺘـﺎﺩ ﭼـﻘـﺪ ﺩﻟـﻢ ﺑـﺮﺍﺕ ﺗـﻨـﮓ ﺷـﺪﻩ
ﻧـﻴـﺴـﺘـﻲ ﺑـﺒـﻴـﻨـﻲ ﻛـﻪ ﺳـﺮﺕ ﺟـﻨـﮓ ﺷـﺪﻩ
ﻧـﻴـﺴـﺘـﻲ ﻭﻟـﻲ ﻫـﻤـﻴـﺸـﻪ ﻫـﻢ ﺻـﺪﺍﻳـﻲ
ﺍﺳـﺘـﺎﺩ ﻣـﻦ ﺩﺭﻳــﺎﻱ ﻣــﻦ ﻛــﺠــﺎﻳــﻲ؟؟
ﺍﻳـﻦ ﻧـﺎﻣـﻪ ﺭﻭ ﺗـﻨـﻬـﺎ ﺑـﺎﻳـﺪ ﺑـﺨـﻮﻧـﻪ
ﺑـﺒـﺨـﺶ ﺍﮔـﻪ ﭘـﺎﺭﻩ ﻭ ﻏـﺮﻕ ﺧـﻮﻧـﻪ
ﺍﻳـﻦ ﺗـﺮﻡ سوممه ﻋـﺰﻳـﺰﻡ
ﺗـﻮﻟـﺪﻩ ﺍﺳـﺘـﺎﺩﻣـﻪ ﻋـﺰﻳـﺰﻡ
ﺑﺮﺍﺕ ﻳـﻪ ﻫـﺪﻳـﻪ ﻱ ﻛـﻮﭼـﻴـﻚ ﺧـﺮﻳـﺪﻡ
ﺍﺳـﺘـﺎﺩ ﺩﻟـﻢ ﻣـﻴـﺨـﻮﺍﺳـﺖ ﺍﻻﻥ ﺗـﻮ ﺭﻭ
ﻣـﻴـﺪﻳـﺪﻡ

 

 
پنج شنبه 11 اسفند 1392برچسب:, :: 1:6 :: نويسنده : farshidkhan

 


دوران زندگی آقایون از تولد تا بعد از مرگ!!!
۱- شش سال اوّل زندگی:

• گریه نکن
• شیطونی نکن
• دست تو دماغت نکن
• تو شلوارت پی‌پی نکن
• روی دیوار نقاشی نکن
• انگشتت رو تو پریز برق نکن
• دمپایی بابا رو پات نکن
• شبها تو جات جیش نکن
• تو کمد مامان فضولی نکن
• دماغت رو تو لوله جاروبرقی نکن

۲- دوره دبستان:

• موقع رفتن به مدرسه دیر نکن
• پات رو تو جامیزی نکن
• مدادت رو تو دهنت نکن
• به دخترهای مدرسه بغلی نگاه نکن
• با دخترهای شمسی خانوم آمپول بازی نکن
• دست تو کیف بغل دستیت نکن
• تخته‌سیاه رو خط‌خطی نکن
• تو راهرو سرو صدا نکن
ATARI •بازی نکن

 

 



ادامه مطلب ...
 
دو شنبه 9 دی 1392برچسب:, :: 23:52 :: نويسنده : farshidkhan

هميشه غرق در بحران اروپا !                

 پراست از زلزله ،طوفان اروپا !

 

ندارد« سنگ پاي شهر قزوين» !       

 نديده« چاقوي زنجان» اروپا !

 

دهات ِخشتي «حاجي سليمان »           

بدان كه بهتراست از آن اروپا !

 

كند گمراه خيل ِ  مردمان را         

به زور «حوري »و «غلمان »اروپا !

 

كجادارد هزاران« سفره خانه» ؟!       

  نديده لذ ّت «قليان »اروپا !!

 

شنيدم پول دزديده است و رفته       

شبانه مردي از «سمنان» اروپا !

 

صداي« نان خشكي» ناشنيده

نكرده اشتغال از نان اروپا !

 

بدان كه عاشقش گردند مردم

اگر صادر شود پيكان اروپا !

 

به ما گويد :«جهان سوم استيد »!

نباشد ...يه ي ايران اروپا !!

 
دو شنبه 6 آذر 1392برچسب:, :: 18:13 :: نويسنده : farshidkhan

با اين ترفند مي توانيد پيام کوتاه متني SMS ارسال کنيد به شکلي که شماره شما براي فرد مورد نظر نمايش پيدا نکند و کاملأ مخفي مي مانيد. اين ترفند خصوصياتي دارد که بايد گوشي فرستنده و دريافت کننده آن را دارا باشد. پيشنهاد مي کنم اين ترفند را حداقل يکبار تست کنيد تا نتيجه را ببينيد. ابتدا به اين نکات دقت کنيد: اين ترفند تنها روي گوشي هايي قابل اجراست که قابليتي به نام Email gateway را دارا باشند. گوشي هايي که اين قابليت رو دارند اکثرأ سوني اريکسون هستند همانند W800 , W810 , W550 ,K750 , K700 , S700 و ... . براي استفاده از اين ترفند بايد هر دو گوشي فرستنده و دريافت کننده قابليت Email gateway را دارا باشند. پس پيش از هرکاري اين موضوع را يقين پيدا کنيد.اکنون همانند دستورالعمل زير مراحل را طي کنيد ، تنها ممکن است بسته به تنوع گوشي شما مقداري تغييرات وجود داشته باشد

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.
برای دیدن ادامه مطلب ابتدا عضو شوید


ادامه مطلب ...
 
چهار شنبه 19 مرداد 1392برچسب:, :: 22:59 :: نويسنده : farshidkhan

 

فروردین : ۴۶ بار به خواستگاری میری و جواب رد می شنوی اما در ۴۷ امین بار در حالیکه در اوج ناامیدی هستی جواب بله رو میگیری و در کنار همسرت سالها به خوبی و خوشی زندگی می کنی.

اردیبهشت : تا یکسال دیگه با دختر مورد علاقه ات ازدواج می کنی اما هنوز به شش ماه نکشیده بینتون اختلاف می افته و کار به طلاق می رسه . دختره مهریه اش که ۳۰۰۰ سکه طلا هستش رو اجرا می زاره و تو به زندان می افتی تو زندان معتاد میشی و هرویین مصرف می کنی و بعد از چندسال تحمل سختی و رنج در گوشه زندان میمیری.

خرداد : تا دو سال دیگه ازدواج می کنی و با یک دختر بسیار زیبا که خیلی هم دوستش داری اما شب عروسی موقعی که می خوای بری رو تخت پات به لبه تخت گیر می کنه و می افتی سرت می خوره به پایه تخت و درجا میمیری.

تیر : ازدواج موفقی خواهی داشت و در تمام دوران زناشویی بمعنای کامل کلمه زن ذلیلی . تمامی کارهای خانه از قبیل پختن غذا و شستن ظرفها و جاروب زدن خانه و شستن لباس بچه ها با تو هستش . خانومت همیشه با شیلنگ تو رو کتک می زنه . اگه غذایی که می پزی بد مزه باشه زنت قابلمه رو به فرقت می کوبه .

مرداد : احتمالاً بختتو بستن به خواستگاری هر دختری که میری به هفته نکشیده یه خواستگار عالی واسش میاد و عروس میشه . کم کم معروف میشی به بخت گشای دخترای ترشیده .

شهریور : یه شب که داری با موتورت میری خیابون گردی تو یک خیابون تاریک میبینی یک ماشین با شدت به یک دختره می زنه و فرار می کنی . سریع مثل قهرمانان فیلمای هندی میپری دختره رو بغل می کنی و می بری به بیمارستان و خلاصه نجاتش می دی اما دختره به کما رفته و پلیسا هم فکر می کنن تو باهاش تصادف کردی و میگیرن زندانت می کنن . بعد از ۳ ماه دختره بهوش میاد و میگه تو چه فداکاری کردی و پدر و مادرش میان تو رو آزاد می کنن . بابای دختره یک کارخونه دار میلیاردره و میگه پسرم خیلی ازت خوشم میاد و دوست دارم دومادم بشی و خلاصه دوماد میشی و تا آخر عمر فقط می خوری و می خوبی و سفر خارج میری.


 



ادامه مطلب ...
 
چهار شنبه 6 شهريور 1392برچسب:, :: 22:47 :: نويسنده : farshidkhan

فروردین
سمبل : قوچ
عنصر: آتش
سیاره : مریخ
عضو آسیب پذیر :سر
روز اقبال : سه شنبه
اعداد شانس : 6 ، 9
سنگ خوش یمن: الماس
رنگ : قرمز
فروردینی ها در پی عشق آتشین و پر شورترین عشق ممكن اند
او خود به خود جنس مخالف را جذب می كند . لذتهای جسمانی برای او
بسیار اهمیت دارد و گاه احساس مالكیت شدیدی نسبت به معشوق خود
را دارد
-----------------------------------------
اردیبهشت
سمبل : گاو نر
عنصر : خاك
سیاره : ناهید
عضو آسیب پذیر : گردن
روز اقبال : جمعه
اعداد شانس : 4و6
سنگ خوش یمن : زمرد سبز
رنگ : آبی روشن
گل : خشخاش
حیوان : گاو
جذاب است و عشقش تا حدی نفسانی.برای او عشق اهمیت زیادی
دارد و اگر عاشق شود عاشقی فداكار خواهد بودمعمولا صبر میكند
ابتدا طرف مقابل تعهد خود را ثابت كند و سپس خود را در این
تعهد شریك میكند
-----------------------------------------
خرداد
سمبل : دو قلوها
عنصر : هوا
سیاره : عطارد
عضو آسیب پذیر : دست و شانه
روز اقبال :چهارشنبه
اعداد شانس : 5و9
سنگ خوش یمن : عقیق
رنگ : زرد
گل : زنبق
حیوان : پروانه
چه راحت میتوان عاشق او شد. جذابیت و شیرینی كلام او به خوبی
بر این مدعاست.او عاشق شادی و خوش بودن است و اگر نتوانی
او را شاد كنی جذابیت خود را از دست می دهی
-----------------------------------------
تیر
سمبل : خرچنگ
عنصر : آب
سیاره : ماه
عضو آسیب پذیر : سینه و شكم
روز اقبال : دوشنبه
اعداد شانس :3و7

سنگ خوش یمن : مروارید
رنگ : نقره ایی
حیوان : حیوانات صدفدار
او مانند سیاره خود ، ماه در حال تغییر است اگر به او اطمینان كامل
نداشته باشی هرگز رابطه ی عاشقانه با اونخواهید داشتاو از عشق ورزیدن
لذت می برد و در عوض میخواد آن را دریافت كند
-----------------------------------------
مرداد
سمبل : شیر
عنصر :آتش
سیاره : خورشید
عضو آسیب پذیر : قلب و پشت بدن
روز اقبال : یكشنبه
اعداد شانس : 8و9
سنگ خوش یمن : یاقوت
رنگ : زرد
گل : آفتابگردان
حیوان : گربه سانان
عاشق عاشق شدن است و معشوق خود را غرق هدایای خود می كند
تلاش می كند تا رابطه ی عاشقانه ی بی نقصی را خلق كند
-----------------------------------------
شهریور
سمبل : باكره
عنصر : خاك
سیاره : عطارد
عضو آسیب پذیر : سیستم عصبی
روز اقبال : چهارشنبه
اعداد شانس : 3و5
سنگ خوش یمن : یاقئت كبود
رنگ : سبز
گل : بنفشه
حیوان : سگ كوچك – گربه
می تواند چنان تودار باشد كه به نظر برسد كه از برخورد با دیگران
منع شده .ولی آن گاه كه به عشق واقعی خود دست پیدا كند دیگر این ویژگی او
را نخواهید دید.برای چنین انسان فدكارومهربان تحمل سختی بسیار با ارزش است
او به آسانی در عشق گول نمی خورد چون می داند در پی چیست
-----------------------------------------

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.
برای ادامه مطلب عضو شوید یا از مدریت وبلاگ درخواست رمز کنید


ادامه مطلب ...
 
چهار شنبه 9 مرداد 1392برچسب:, :: 1:41 :: نويسنده : farshidkhan

ویژگی های پسر خوب

يه پسر خوب کمتر با اين جمله مواجه ميشود"مشتري گرامي دسترسي شما به اين سايت مقدور نمي باشد


يک پسر خوب امضاء گواهي نامه اش خشک نشده به رانندگي خانمها گير نميدهد

يک پسر خوب تنها جوکهايي را بيان ميکند که مورد تائيد وزارت 1) ارشاد اسلامي2) وزارت بهداشت3) وزارت مبارزه با تبعيضات استاني و غيره باشد


يه پسر خوب بعد از تک زنگ سراغ تلفن نميره
 

يه پسر خوب عکس الکسندروگراهام بل رو قاب نميکنه بزنه تو اتاقش
 

يه پسر خوب روزي چند بار به سازندگان ياهو مسنجر لعنت ميفرسته
 

يه پسر خوب سر کلاس تا شعاع 3 متريِ هيچ خانمي نميشينه
 

يه پسر خوب وقت برگشتن به خونه ماشينش بوي ادکلن زنونه نميده
 

يه پسر خوب هيچ وقت پاي تلفن از اين کلمات استفاده نميکنه:"ساعت چند" "کي مياي" "کجا" "دير نکني ي

يک پسر خوب زماني که يک دختر خانم راننده ميبيند ذوق زده نشده و در صدد عقده اي بازي بر نمي آيد
 

يک پسر خوب که ژيان سوار ميشود روي بنز همسايه با سوئيچ ماشين نقاشي نميکشد
 

يک پسر خوب هر روز بعد از کلاس درس به نمايندگي از راهداري و شهرداري خيابانهاي شهر را متر نميکند

يک پسر خوب به محض ديدن يک دختر خانم متين با شلوار برمودا و مانتو تنگ کوتاه و شال باز دهانش به سان آبشار و چشمانش همانند چشمان وزغ نميشود
 

يک پسر خوب دکمه هاي پيراهنش را از يک متر زير ناف تا زير چانه کاملا بسته و با سنجاق قفلي محکم ميکند

يک پسر خوب به محض ديدن دختر همسايه رنگش لبوي شده و چشمش را به آسفالت ميدزود
 

يک پسر خوب روزي 10بارهوس بردن نذري به دم در خانه همسايه که تصادفا دختر دم بخت دارند را نميکند

يک پسر خوب بيشتر از 5 دقيقه در دستشوئي نميماند - نکته کنکوري
 

يک پسر خوب 5ساعت در حمام آهنگ جواد يساري نخوانده وبراي همسايگان آلودگي صوتي ايجاد نميکند

يک پسر خوب اگر درد عشق گرفت در کوي و برزن عرعر عشق نکرده و آبروي خانوادگي خود را نميبرد
 

يک پسر خوب با دوستاني که مشکوک به چت و لا ابالي گري هستند معاشرت نميکند
 

يک پسر خوب به جاي اينکه پول خود را در باشگاه بيليارد و گيم نت و غيره دور بريزد بهتر است حساب آتيه جوانان باز کند و به فکر 1000 سالگي خود باشد
 

يک پسر خوب همواره به اسم خود افتخار ميکند و به هر کس که ميرسد نميگويد که بجاي اصغر به او رامتين و آرش و ... بگويند

 

يک پسر خوب در اثر ديدن افراد غرب زده جو گير نشده و لحاف کرسيه قرمز خال خال يشمي را به پيراهن تبديل نکرده و سر زانو خود را جر نميدهد
 

يک پسر خوب تقاضاي وسايل نا مربوطي از قبيل موبايل را از خانواده ندارد
 

يک پسر خوب در صورتي که با نامزد خود بيرون رفت و کسي به خانم متلک گفت فورا با پليس 110 تماس حاصل مي کند
 

يک پسر خوب براي احياي حقوق خود از زور بازو استفاده نکرده و کلمات رکيک مانند خر و الاغ به کار نميبرد

يک پسر خوب از معاشرت با دوستان بسيار خودماني که عادت به بيان شوخي هاي نا مربوط از قبيل حراج لفظي عمه و همچين خواهر مادر هستند امتناع ميکند
 

يک پسر خوب همانند خاله زنکها تلفن را قورت نداده و سالي به 12 ماه دهانش بوي تلفن نميدهد
 

يک پسر خوب هر صدايي از قبيل قار و قور شکم اهل خانه را با صداي تلفن اشتباه نگرفته و1 متر به بالا نميپرد

يک پسر خوب براي بيرون رفتن از خانه 1 ساعت جلوي آئينه نايستاده و بزک نميکند

يک پسر خوب در جشنهاي فاميلي جو گير نشده و نميرقصد تا ابروي کل خاندان رابر باد دهد

يک پسر خوب در مهماني هاي خانوادگي نوشدني هاي غير مجاز از قبيل ماءالشعير را تنها با رضايت نامه رسمي و کتبي پدر محترم استعمال ميکند

يک پسر خوب هر زمان که عشقش کشيد با زير شلواري کردي چين پيليسه دار و يا شرت مامان دوز و رکابي همانند قورباغه به وسط کوچه نميپرد
 

یه پسر خوب وقتی تو پیاده رو راه می ره به دخترها تنه نمیزنه...

.
یه پسر خوب با یه ۲۰۶ آلبالویی توی بالا شهرعلاف نمی گرده....


یه پسر خوب چراغ قرمز رو بخاطر اینکه داداش دوست دخترش افسر راهنمایی رانندگیه رد نمی کنه...

یه پسر خوب وقتی میخواد سوت بزنه دقیقآ این کارو پشت سره ۳ تا دختر انجام نمی ده...

یه پسر خوب وقتی می خواد چت کنه در به در دنبال ID دخترها نمی گرده

یه پسر خوب هیچ وقت شماره تلفنش رو به کسی که تو روم باهاش چت کرده نمی ده ...

یه سرخوب مخ باباشو نمیزنه که براش یه MP3 Player با ظرفيت 120 GB بخره!!!!!

يه پسر خوبPassword شو از اسم دوست دخترش انتخاب نمي کنه...

يه پسر خوب يه تراول پنج ميليون ریالی رو توي جيب شلوارش که سوراخه نمي زاره...

يه پسر خوب براي تفريح لب به سيگار نمي زنه...

يه پسر خوب توي پارتي هاي شبانه هر چي که بهش دادن نمي خوره...

يه پسر خوب براي بدست آوردن پس ورد دوستش به اون فايل Magic به جاي عکس بازيگر ها نمي ده...

يه پسر خوب بعد از خوردن غذا ظرف ها رو مي شوره...

یه پسر خوب هیچموقع تا ساعت ۲ شب با Xچت نمیکنه

یه پسر خوب پوست موزش رو ولو نمیکنه تا یه کوچولوی پاشنه بلند روش سر بخوره ..

یه پسر خوب آدمسش رو باد نمیکنه که بعد بترکه تو دماغشو نتونه بعد نیم ساعت اوضاعش رو صاف و سیف کنه

يك پسر خوب ادب داره نميره با كارت اينترنت خواهرش چت كنه


يك پسر خوب اجازه نميده از موبايلش استفاده كنن

 

يک پسر خوب تنها براي رضاي خدا و کاهش بار سنگين ترافيک و حمل و نقل درون شهري و برون شهري هر کجا که دختر خانم يا خانمي را در رده سني 15 تا 25 سال ديد سوار کرده و به مقصد مي رساند


یه پسر خوب اصلا وجود ندارد

خدارو شکر ما این جوری نیستیم

 
چهار شنبه 29 تير 1392برچسب:, :: 1:39 :: نويسنده : farshidkhan

 

اعتراض های یک نی نی به بابا و مامانش

۱.آقای پدر! در کمال احترام خواهشمندم اینقدر لب و لوچه ی غیر پاستوریزه  ، و سار و سیبیل سیخ سیخی آهار نشدتون را به سر و صورت حساس من نمالید

۲.خانوم مادر! جیغ زدن شما هنگام شناسایی اجسام داخل خانه توسط حس چشایی من، نه تنها کمکی به رشد فکری من نمی کنه، بلکه برای  شیر شما هم مضر است  لازم به ذکر است که سوسک هم یکی از اجسام داخل خانه محسوب می شود!

۳.پدر محترم! هنگام دستچین کردن میوه، از دادن من به بغل اصغر آقای سبزی  فروش خودداری نمایید. چشمهای تلسکوپی، گوشهای ماهواره ای و سیبیلهای دم الاغی اش مرا به یاد قرضهای شما می اندازد !

مخصوصاً وقتی که چشمهای خود را گشاد کرده، و با تکان دادن سر و لبهایش ” بول بول بول بول” می کند! زهرمار، درد، مرض، کوفت ! الهی کف شامپو تو چشت! شب بخوابی خواب بد ببینی ! جیش کنی تو شلوارت!

۴.مادر محترم! شصت پا وسیله ای است شخصی ، که اختیارش رو دارم ! لطفاً هرگاه سعی  در خوردن شصت پای شما نمودم، گیر بدهید!

۵.آقای پدر! هنگام دعوا با خانوم مادر، به جای پرت کردن قابلمه و ماهی تابه به  روی زمین، از چینی های توی کابینت استفاده نمایید ! اکشن بودن دعوا به همین چیزاست!

۶.خانوم مادر! از مصرف هله هوله ی زیاد پرهیز نمایید! این عمل نه تنها برای سلامتی شما خوب نیست، بلکه موجب می شود که شیرتان بوی ” بچه سوسک مرده بدهد

۷.آقای پدر! کودکان توانایی کافی برای حفظ جیش خود ندارند و این توانایی هنگامی که شما شکم مرا “پووووووف” می کنید به حداقل می رسد ! الان بگم که بعد شرمنده تون  نشم

 نکته:لطفا به نی نی کوچولو ها مثه آدامس نچسبید

 
چهار شنبه 24 مهر 1392برچسب:, :: 1:27 :: نويسنده : farshidkhan

یه بار پسرعمم اومد فازٍ اندرزگونه برداره!
گف: ببین هیـــــچ وقت نگو نمیتونی بگو نمیتونم که بتونم! یعنی زیاد به خودت فشار نیار که بتونی بهش بگی نتونی ، با این نتونستنت میتونی خردش کنـــــــــــی! سعی کن بتونی مثٍ من که همیشه تونستم چون میخواستم که تونستم! از قدیم گفتن خواستن توانستن است!!
من برم قرصایٍ اینُ بدم داغ کرده طفلک!
نمیدونم چش بود صعود کرده!!
حالا شما فعلاً فعلٍ توانستنُ صرف کنید بعداً ازتون میپرسم!!
پسر عمه اندرزگو هستش که داریـــــــــــم؟؟

  فک و فامیله ما داریم؟

جشن گرفته بودیم دختر خواهرم ۴ سالشه گفت ، دایی میخوام به مناسبت تولدت برات شعر بخونم این شعر تقدیم به تو ، قیافه من در اون لحظه :
گفتم بخون دایی
گفت :
سلام سلام عزیزم
گوساله تمیزم
دمت سفید و آبی
پشکل نریز رو قالی
من
خواهر زاده ام
خونواده :
فک و فامیله داریم ؟

  فک و فامیله ما داریم؟

خواهر دوستم ۳ ۴ سالشه رفته بود ، تو اتاقش داشت با عروسکاش بازی میکرد یهو اومدد
بیرون زد زیر گریه ، پرسیدیم چی شده :
گفت عروسکام منو بازی نمیدن
من:||
دوستم:|
فک و فامیله داریم ؟

فک و فامیله ما داریم؟

با خالم رفتم لباس بخریم ،  به فروشنده :گفت ببخشید من یه شلوار لی میخوام برای پسرم
یارو گفت : برای ایشون ؟ اشاره کرد به من !
خالم سریع گفت : نه بابا ! خیلی از این خوشگل تره ، این بچه خواهرمه !
من
فک و فامیله داریم ؟

فک و فامیله ما داریم؟

یه خواهر برادر دوقلو تو فامیلمون داریم اسمشون شاهین و شهین هستش ، بندگان خدا برای ادامه تحصیل رفتن ایتالیا توی فرودگاه یارو دیده اسم جفتشون Shahin هستش و اسم پدر و تاریخ تولد و همه چیزشون یکیه ، هر دو رو برگردوندن !
فک و فامیله داریم ؟Description: اس ام اس فک و فامیله داریم آبان 91

فک و فامیله ما داریم؟ نظرات شما عزیزان:

 
چهار شنبه 13 تير 1392برچسب:, :: 1:23 :: نويسنده : farshidkhan

 

در راستای اینکه بحران بی شوهری در جامعه امروز به وجود آمده کلیه خانمهای  محترم  می تونن از روش های زیر استفاده کنن و البته مراقب باشن که سوءاستفاده نکنن .

۱ـ روش کوزه ای : همان روش قرن های قدیم که دختر کوزه به دوش به سمت رودخانه می رفت پسر به کوزه می خوره کوزه بشکست و بعد چنین گفته اند که : اگر با من  نبودش هیچ میلی ... چرا ظرف مرا بشکست لیلی
نتیجه گیری : بحران ازدواج حال حاضر بخاطر لوله کشی شدن آبه .

۲ـ روش عرفانی : چهل شبانه روز جلوی خونه رو آب و جارو میکنی و ده تا  شمع روشن می کنی شکلات بین مردم تقسیم می کنی تا مرد آرزوهات بیاد.

نتیجه گیری : در صورت کمبود شمع می تونین فانوس هم روشن کنین .

۳ـ روش سوسکی : بخاطر ترس از یه سوسک که حتی می تونی خودت اون رو تو خونه یا کوچه کار بزاری همچین محکم می پری تو بغلش و بهش می چسبی که هیچ جور نتونه تو رو از خودش جدا کنه .

نتیجه گیری : با تشکر از کلیه سوسک های محترم مقیم مرکز و حومه .

۴ـ روش تیپ : انواع تیپ های مختلف روی خودت پیاده می کنی بیست و دو کیلو لوازم آرایش روی خودت خالی می کنی و سعی میکنی تا آنجا که ممکن است لباس ها مورد توجه باشند طوری که هرکس که تو خیابونه مجبور بشه حتما یک بار شما را نگاه کنه بعد گوشه خیابون می ایستی تا شوهر مناسب سوارت کنه .

نتیجه گیری : خطر احتمال از بین رفتن آبروی چندین و چند ساله تان وجود دارد اما چون به خاطر ازدواج است مسئله نیست این دفه

۵ ـ روش خر خونی : تو کلاس و مدرسه و دانشگاه نمره بیست کلاس می شی بالاخره تو کل سال های مدرسه یه خر خون دیگه پیدا میشه که بیاد سراغت و باعث بشه که نترشی .

نتیجه گیری : اگه شوهر پیدا نشد تا مقطع دکترا ادامه بدین و بعد ترک تحصیل کنین.

۶ ـ روش مایه داری : با دوستان توی انواع پارتی های شبانه و پیست های اسکی و باشگاه های بیلیارد و بولینگ هر کوفت و زهر مار دیگری که می تونی شرکت می کنی و حواست فقط به یه شوهر مناسب هست تا چیز های دیگه .

نتیجه گیری : سعی کنین همیشه چند میلیون در کیف خود داشته باشین.

۷ـ روش مذهبی : توی انواع مجالس مختلف مذهبی شرکت می کنی توی هیچ چیز کم نمی آری جایی نیست که مراسمی باشه و تو اونجا نباشی تا بالاخره یه شوهر گیرت بیاد .

نتیجه گیری : التماس دعا خواهر .

۸ ـ روش فامیلی : یه کاغذ بر می داری و اسم تمام پسرهای فامیل از سن پنج تا پنجاه ساله رو که ازدواج نکردنن رو روش  می نویسی بعد شروع به بررسی و تفکیک می کنی و اونهایی که شرایط را دارن رو انتخاب می کنی و یه برنامه ریزی برای عملیات تاکتیکی که بلاخره یه کدوم رو خفت کنی .

نتیجه گیری : می تونین روی یه بچه پنج ساله برای بیست سال آینده برنامه بریزین

۹ ـ روش نامردی : جلوی یکی از این ماشین های پلیس یه دفعه می پری پسره رو می گیری تو بغلت و دستت رو میکنی تو دستش و  ازش... (سانسور ) می گیری تا بعد از تعهد توی کلانتری مجبور بشه که باهات ازدواج کنه. البته این روش برای اونهایی است که از کلیه روش های بالا نا امید شده اند.

نتیجه گیری : در تعهد نامه کلانتری حتما مقدار مهریه را ذکر کنین

 

 
چهار شنبه 5 تير 1392برچسب:, :: 22:40 :: نويسنده : farshidkhan

 

وقتی که میگن زن شیطون رو هم درس میده قبول کن! (طنز)

زن به شیطان گفت : آیا آن مرد خیاط را می بینی ؟ میتوانی بروی وسوسه اش کنی که همسرش را طلاق دهد ؟
شیطان گفت : آری و این کار بسیار آسان است
پس شیطان به سوی مرد خیاط رفت و به هر طریقی سعی می کرد او را وسوسه کند اما مرد خیاط همسرش را بسیار دوست داشت و اصلا به طلاق فکر هم نمی کرد
پس شیطان برگشت و به شکست خود در مقابل مرد خیاط اعتراف کرد
سپس زن گفت : اکنون آنچه اتفاق می افتد ببین و تماشا کن
زن به طرف مرد خیاط رفت و به او گفت :
چند متری از این پارچه ی زیبا میخواهم پسرم میخواهد آن را به معشوقه اش هدیه دهد پس خیاط پارچه را به زن داد. سپس آن زن رفت به خانه مرد خیاط و در زد و زن خیاط در را باز کرد وآن زن به او گفت : اگر ممکن است میخواهم وارد خانه تان شوم برای ادای نماز ، و زن خیاط گفت :بفرمایید،خوش آمدید
و آن زن پس از آنکه نمازش تمام شد آن پارچه را پشت در اتاق گذاشت بدون آنکه زن خیاط متوجه شود و سپس از خانه خارج شد و هنگامی که مرد خیاط به خانه برگشت آن پارچه را دید و فورا داستان آن زن و معشوقه ی پسرش را به یاد آورد و همسرش را همان موقع طلاق داد
سپس شیطان گفت : اکنون من به کید و مکر زنان اعتراف می کنم
و آن زن گفت :کمی صبر کن
نظرت چیست اگر مرد خیاط و همسرش را به همدیگر بازگردانم؟؟؟!!!
شیطان با تعجب گفت : چگونه ؟؟؟
آن زن روز بعدش رفت پیش خیاط و به او گفت
همان پارچه ی زیبایی را که دیروز از شما خریدم یکی دیگر میخواهم برای اینکه دیروز رفتم به خانه ی یک زنی محترم برای ادای نمازو آن پارچه را آنجا فراموش کردم و خجالت کشیدم دوباره بروم و پارچه را از او بگیرم و اینجا مرد خیاط رفت و از همسرش عذرخواهی کرد و او را برگرداند به خانه اش.
و الان شیطان در بیمارستان روانی به سر میبرد!!

 

 
یک شنبه 21 خرداد 1392برچسب:, :: 19:12 :: نويسنده : farshidkhan

 

 

زن ایرانی

 

سرزمینم خاک افسونگر دل خاورمیانه


نام تو تاریخ تو مردان کویت جاودانه


من زن ایرانی ام ایرانی از جنس تن تو


هم صبور و هم غیورم طفلی از آبستن تو


من زن ایرانی ام همسایه و هم نسل شیرین


خواهر تهمینه و هم قصه ی پوران و پروین


من زن ایرانی ام اهل تمدن


زاده پارس مثل دریا می‌خروشم


من خلیج ‌ام تا ابد فارس


من زن ایرانی ام یک چشمه شرم ناب دارم


قد صدها سد سیوند پشت چشمم آب دارم


من زن ایرانیم می سازمت با خشت جانم


میزنم تا سقف تو صدها ستون با استخوانم


من زن ایرانی ام ایرانی از جنس تن تو


هم صبور و هم غیورم طفلی از آبستن تو

 

 
یک شنبه 12 خرداد 1392برچسب:, :: 18:14 :: نويسنده : farshidkhan

من و تو نسل بی پرواز بودیم

 اسیر پنجه های باز بودیم

 همان بازی که با تیغ سر انگشت

به پیش چشمهای من تو را کشت

 تمام آرزو ها را فنا کرد

 دو دست دوستیمان را جدا کرد

 تو جام شوکران را سر کشیدی

 به ناگه از کنارم پر کشیدی

به دانه دانه اشک مادرانه

به آن اندیشه های جاودانه

 به قطره قطره خون عشق سوگند

 به سوز سینه های مانده در بــنــد

 دلم صد پاره شد بر خاک افتاد

 به قلبم از غمت صد چاک افتاد

 بــگــو آنجا که رفتی شاد هستی ؟

 در آن سوی حیات آزاد هستی ؟

 هوای نوجوانی خاطرت هست ؟

 هنوزم عشق میهن در سرت هست ؟

 بگو آنجا که رفتی هرزه ای نیست ؟

 تبـر ، تقدیر ، سرو و سبزه ای نیست ؟

کسی دزد شعورت نیست آنجا ؟

تجاوز به غرورت نیست آنجا ؟


 

 
یک شنبه 5 خرداد 1392برچسب:, :: 1:6 :: نويسنده : farshidkhan

روزی دوستی از ملانصرالدین پرسید : ملا ، آیا تا بحال به فکر ازدواج افتادی ؟

ملا در جوابش گفت : بله ، زمانی که جوان بودم به فکر ازدواج افتادم…

دوستش دوباره پرسید : خب ، چی شد ؟

ملا جواب داد : بر خرم سوار شده و به هند سفر کردم ، در آنجا با دختری آشنا شدم که بسیار زیبا بود ولی من او را نخواستم ، چون از مغز خالی بود !!!به شیراز رفتم : دختری دیدم بسیار تیزهوش و دانا ، ولی من او را هم نخواستم ، چون زیبا نبود…ولی آخر به بغداد رفتم و با دختری آشنا شدم که هم بسیار زیبا و همینکه ، خیلی دانا و خردمند و تیزهوش بود . ولی با او هم ازدواج نکردم …!دوستش کنجکاوانه پرسید : دیگه چرا ؟ملا گفت : برای اینکه او خودش هم به دنبال چیزی میگشت ، که من میگشتم !!! او مرا نخواست و نپسندید

هیچ کس کامل نیست! جز الله
اینگونه به زندگی نگاه کنید و خوبیهای هم را ببینید نه کاستی ها را
مردرابه عقلش نه ثروتش
زن رابه وفایش نه جمالش
دوست رابه محبتش نه به کلامش
عاشق رابه صبرش نه به ادعایش
دانشمندرابه علمش نه مدرکش
دل رابه پاکیش نه صاحبش
سخنان رابه معنایش نه گوینده اش

 
چهار شنبه 1 خرداد 1392برچسب:, :: 21:45 :: نويسنده : farshidkhan

این روزا عادت همه رفتن و دل شکستـنـ ــ ـ ـ ـه

درد تموم عاشقا پای کسی نشستنــــــــــــــه 

این روزا آدما دیگه تو قلب هم جا ندارنـــــــــــــــ 

مردم دیگه تو دلهاشون یه قطره دریا ندارنــــــــ

این روزا قصه ها همش قصه ی دل سوزوندنــه

خلاصه  حرف  همه  بودن و  نبودنـــــــــــــــــــه

این روزا درد آدما فقط غم بی کسیــــــــــــــــــه 

زندگیشون حاصلی از حسرت و دلواپسیـــــــه

این روزا دوستا هم دیگه با هم صداقت ندارنــــ 

یه وقت توی زندگی همدیگرو جا میذارنـــــــــــــ 

جنس دلای آدما این روزا سخت و سنگینـــــــه

فقط توی نقاشیها دنیا قشنگ و رنگینــــــــــــه

این روزا اشکامون فقط چاره ی بی قراریـــــــــه

تنها  پناه  آدما  عکسای  یادگاریـــــــــــــــــــــه

این روزا دوستای خوبم همدیگرو گم میکننـــــ

دلای پاک و ساده رو فدای مردم میکننــــــــــــ

مردم ما با هم دیگه فقط زود عادت میکننـــــــ

حقا که بی وفایی رو خوبم رعایت میکننــــــــ

 

 
چهار شنبه 1 خرداد 1392برچسب:, :: 21:45 :: نويسنده : farshidkhan

خــدایــا ســرده ایــن پاییــن از اون بــالا تــمـاشا کــن

اگــه میشه فقـط گاهــی بیا دست منــو "هـا" کــن

خــدایا ســرده ایــن پایین بــبین دستامــو مــی لرزه

دیگــه حتــی هـــمه دنــیا بــه ایــن دوری نــمی ارزه

بــگو گــاهی که دلــتنگم از اون بــالا تــو مـــی بینی

بــگو گــاهی که غمــگینم تو هــم دلتنگ و غمگینی

کســی اینــجا نـــمی بینه کـه دنیــا زیــر چشمـاتـــه

یـــه عـمــره یادمــون رفتــه زمیـــن "دار" مــکافــاتـه

خــدایــا وقتـــــ بــرگشتــن یه کـم بـا مــن مــدارا کـن

شـنیدم گرمـه آغــوشت اگه میــشه منــو جا کــن...

 

 
چهار شنبه 11 اسفند 1392برچسب:, :: 21:42 :: نويسنده : farshidkhan

 

 

توتموم عمرعاشقش بودم ولی اون فقط به چشم یه داداش خوب واسم داشت...

دخترهمسایمون بود...

وقتی زبون باز کرد بهم گفت:داداشی سلام...

وقتی بزرگترشدگفت:داداشی باهام بازی میکنی؟؟؟

 وقتی رفت مدرسه بهم گفت:داداشی برام نقاشی میکشی؟؟؟

 وقتی ازدواج کردگفت:داداشی ساق دوشم میشی؟؟؟

 وقتی بچه دارشدگفت:داداشی دایی بچم میشی؟؟؟

وقتی بیرشدگفت:داداشی اعصامو میگیری؟؟؟

وقتی مردمطمعنم میخواست بگه داداشی طابوتمو میگیری؟؟؟وقتی دفتر خاطراتشو باز کردم نوشته بود

داداشی عاشقم میشی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

 

 
چهار شنبه 1 خرداد 1392برچسب:, :: 21:40 :: نويسنده : farshidkhan

 

کم مونده ایرانسل بهم اس بده مشترک گرامی!!
 
 
چیه چیزی شده؟
 
چرا ساکتی؟
 

دوووس داری من نباشم تا کنارت باشه کی؟! :)))

 

 
چهار شنبه 22 مرداد 1392برچسب:, :: 21:39 :: نويسنده : farshidkhan

 

اینم برای دختر های که .............

 

دختر: می دونی فردا عمل قلب دارم؟                                    
 
پسر: آره عزیز دلم
 
دختر: منتظرم میمونی؟
پسر رویش را به سمت پنجره اطاق دختر بر میگرداند تا دختر اشکی که از
 
گونه اش بر زمین میچکد را نبیند
پسر: منتظرت میمونم عشقم
.. .. .. .. .. دختر: خیلی دوستت دارم
پسر: عاشقتم عزیزم...

بعد از عمل سختی که دختر داشت و بعد از چندین ساعت بیهوشی کم کم
 
داشت هوشیاری خود را به دست می آورد

به آرامی چشم باز کرد و نام پسر را زمزمه کرد و جویای او شد
پرستار: آرووم باش عزیزم تو باید استراحت کنی
دختر: ولی اون کجاست؟ گفت که منتظرم میمونه به همین راحتی گذاشت
 
و رفت
پرستار: در حالی که سرنگ آرامش بخش را در سرم دختر خالی میکرد رو به
 
او گفت: میدونی کی قلبش رو به تو هدیه کرده؟
دختر: بی درنگ که یاد پسر افتاد و اشک از دیدگانش جاری شد: آخه
 
چرا؟؟؟؟؟؟ چرا به من کسی چیزی نگفته بود
و بی امان گریه میکرد

پرستار: شوخی کردم بابا !
رفته بشاشه الان میآد!!!

 

 
چهار شنبه 1 خرداد 1392برچسب:, :: 21:38 :: نويسنده : farshidkhan

 

زبان ضایع دخترای

امروزی ........!!!!!!!!!!

خوشگل = خوجل

خوبی = خوفی

جیگرتو بخورم =جیگلتو بخولم
 
عشق منی = عجق منی

قربونت برم =  قلبونت بلم

چطوری؟ =  تطولی؟

چی کار می کنی = چیکال می کنی

سلام =  شلام

دختر =  دخمل

پسر =  پسمل

عزیزم = عجیجم

جون = جونززززززززززز

بی تربیت = بی تبلت

بی ادب = بی عوض (این یکی درک ربطش کمی مشکل واقعاً)

دوست ندارم = اصنم نِی خوام

نمیدونم = نیدونم(این روزا خیلی می گن!!)

دوست = دوکس(این کلمه رو نمی دونم از کجا درآوردن)


در پایان به ابراز عشق این دخترا به یه پسر توجه کنید:

شلام قلبونت بلم چطولی؟جیگلتو بخولم،پسمل من نِی دونی چقدر دوکست دالم
 

 

 
شنبه 28 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 17:49 :: نويسنده : farshidkhan

آمـدي، جـانـم بـه قـربـانـت ولــي حـالا چـرا بي وفـا

حـالا کــه من افـتــاده ام از پـا چـرا

نوشـدارويي و بعـد از مرگ سهـراب آمدي

 سنگدل اين زودتر مي خــواستي، حالا چـرا

عـمر ما را مهلت امروز و فرداي تو نيست

 من که يک امروز مهـمـان توام، فـردا چـرا

نـازنـيـنا مـا بـه نـاز تـو جـوانـــي داده ايــم

 ديگـر اکنون با جوانان ناز کـن، بـا مـا چـرا

وه کـه بـا ايـن عـمرهـاي کـوتـه بي اعـتبار

 اين همه غافل شدن از چون مني شيدا چـرا

شورفرهادم به پرسش سر بزير افکنده بود

اي لـب شـيـرين جـواب تـلخ سربالا چـــرا

اي شب هجران که يکدم در تو چشم من نخفت

 اين قدر با بخت خواب آلود من، لالا چـرا

آسمان چـون جمع مشتاقان پريشان مي کند

 در شگـفـتم من نمي پاشد ز هـم دنــيـا چـرا

در خـزان هـجر گـل اي بلبل طبع حــزين

 خامُـشي شـرط وفـاداري بـود، غـوغـا چـرا

 
یک شنبه 22 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 1:54 :: نويسنده : farshidkhan

نگاهی عمیق به تقویم سر رسیدش // فهمید وقت تفریح سر رسیده 
سر درگم ، تو کوچه ها سرگردون // کاش میشد خدا قدیمارو برگردونه 

گذشته هایی که تو زمان حال مرده // جوونی که تو چشماش یه فرد سالخورده 
و اون قربانی منم که حالا تقریبا باختم // از آدمای اطرافم اهریمن ساختم 
از پدر مادر هیچ خیری وقتی من نبینم // انتظار داری دیگرانو اهریمن نبینم؟! 
عشقو از کجا ببینم من با دو تا چشم؟ // از پدر مادری که میخوان جدا بشن؟! 
به ما که رسید ، دنیا دهن باز کرد // دردو ریخت رو سرم و منو بر انداز کرد 
من تو دلم از شما داشتم تصویر با هم // تیکه پاره شدم از این تصمیم نا حق 
وقتی دنیا اینو میخواد که مخصوصا بسوزم //چیکار کنم؟ دلمو با نخ سوزن بدوزم؟ 
این دفعه منم که دارم شما رو نصیحت میکنم // من یه مردم که دارم دائما وصیت میکنم
 

کروس : 
یه بارم دنیارو از نگاه من ببینین // یه بارم شده پای صدای من بشینین 
بیاین به خاطر من یه راه حل بچینین // بیاین دستامونو در کنار هم بگیریم 
یه بار ، دنیارو از نگاه من ببینین // یه بار ، یه بار پای صدای من بشینین 
بیاین به خاطر هم یه راه حل بچینین // بیاین دستامونو در کنار هم بگیریم 
ورس ۲ : 
میخوام بدونم شما چه کاری برام کردین؟ // به جز اینکه فردای منو خراب کردین؟ 
نمیخوام برم پی مواد و خلاف سنگین // ولی به خدا یه خط صافه نوار مغزیم 
نه ناله نه داد و هوار نداره تاثیر // دوای شبای تباهم تمام مستی 
منو یادتون رفته خیلی حواس پرتین // امید منو شما نقش بر آب کردین 
من دیوانه وار تشنه ی نوازشم // نمیخوام منو دعا کنین تو نماز شب 
تو خواسته هام و همه ی نیازارو دیدی // بگو جواب این فرزند بی آزارو میدی؟ 
بابا تو بت منی ، یعنی تو خود منی // حال میکنم وقتی میبینم دور همیم 
بدون شما ، تنهام و دریغ از یه دوست // به خودم میگم که تو آتیش حقیقت بسوز 
کروس : 
یه بارم دنیارو از نگاه من ببینین // یه بارم شده پای صدای من بشینین 
بیاین به خاطر من یه راه حل بچینین // بیاین دستامونو در کنار هم بگیریم 
یه بار ، دنیارو از نگاه من ببینین // یه بار ، یه بار پای صدای من بشینین 
بیاین به خاطر هم یه راه حل بچینین // بیاین دستامونو در کنار هم بگیریم
 

ورس ۳ : 
خیلی وقته این سوال ، توی مغزمه از قدیم // چرا؟ چرا رفتین تو اون محضر لعنتی؟ 
سوال که نه ، کلی عقده تومه // که توی شبای تنهایی مثل جغد شومه 
من یه جوون ضعیفم دلم بی طاقته هنوز // چرا اینجام وقتی نداشتین لیاقت منو؟! 
باشه ، بالا سر منم یکی هست ببین // منو از خدا گرفتین میخواین به کی پس بدین؟ 
به این جماعت گرگ؟ این امانت توست // مادر این ثمر بیداری شبانته خوب 
چقد جلوی دیگران بخوام راز داری کنم؟ // چقد من توی دستای شما پاس کاری شدم؟ 
چقد از ترس بعد جدایی توهم بگیرم؟ // چقد دیگران منو به چشم ترحم ببینن؟ 
منو ببین ، یه بیمارم یه بی تاب یه غریب // بچه نیستم واسه گریه هام یه تیتاپ بخرین 
مادر قصه هات بودن واسه ما دوای درد / آخرش میمردن همه ی آدمای بد 
با طلاق شما منم میشم آدم بده // بیا خوبی کن و بد بودنو یادم نده
 

اوترو : 
ه ه ه ه ... نه که فکر کنین تو این قصه بد شدم 
نه ... اصلا شاید نباید این حرفارو میزدم! ... شاید جدایی تنها راه نجات زندگیتونه! ... هه 
شاید به جایی رسیدین که نمیتونین با هم ادامه بدین 

شایدم ... ه ه ه ه .... نمیدونم!

 

 

 
چهار شنبه 18 بهمن 1392برچسب:, :: 15:57 :: نويسنده : farshidkhan

به نامردی نامردان قسم خوردم که نامردی کنم در حق نامردان.الهی یکی پبدابشه رو دلت پا بزاره.هرچی که با من میکنی یه روز به روزت بیاره

 
چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 15:8 :: نويسنده : farshidkhan

روزی کوروش در حال نیایش با خدا گفت: خدایا به عنوان کسی که عمری پر بار داشته و جز خدمت به بشر هیچ نکرده، از تو خواهشی دارم. آیا می توانم آن را بیان کنم؟؟؟

 

خداوند گفت: بگو ای بزرگوار بنده ی من...
 
-از تو می خواهم یک روز، فقط یک روز به من فرصت دهی تا ایران امروز را بررسی کنم؛ سوگند می خورم که پس از آن هرگز تمنایی از تو نداشته باشم.
 
- چرا چنین چیزی را می خواهی؟ به جز این هر چه را بخواهی برآورده می کنم؛ اما این را نخواه.
- خواهش می کنم. آرزو دارم در سرزمین پهناورم گردش کنم و از نتیجه ی سالها نیکی و عدالت گستری لذت ببرم. اگر چنین کنی بسیار سپاسگزار خواهم بود؛ و اگر این چنین هم برایم نکنی باز هم تو را سپاس خواهم گفت.
خداوند یکی از ملائکه ی خود را برای همراهی با کوروش به زمین فرستاد و کوروش را با کالبدی از پاسارگاد بیرون کشید؛ فرشته در کنار کوروش قرار گرفت.
کوروش گفت: عجب! اینجا چقدر مرطوب است!
فرشته تاسف خورد...
- می توانی مرا بین مردم ببری؟ می خواهم بدانم نوادگانم چقدر به یادم هستند؟؟
و فرشته چنین کرد...
کوروش برای این کار شوق و ذوق بسیاری داشت، اما به زودی ناامیدی جای آن را گرفت. به جز عده ای اندک کسی به یاد او نبود. کوروش بسیار غمگین شد، اما با صدایی رسا گفت: اشکالی ندارد؛ خب آنها سرگرم کارهای روزمره ی خود هستند.
فرشته تاسف خورد...
کوروش در راه می شنید که مردم چگونه یکدیگر را صدا میزدند: عبدالله، قاسم، جابر،...
- هرگز پیش از این چنین نام هایی را نشنیده بودم!!!
فرشته گفت: این نام ها عربی است و پس از هجوم اعراب به ایران مرسوم شدند.
- اعراب؟؟؟ آن ها دیگر چگونه موجوداتی هستند؟؟!!
- درست است؛ تو آنها را نمی شناسی. آخر آن موقع که تو بر سرزمین متمدن و پهناور ایران حکومت می کردی و حتی چندین قرن پس از آن، آنها قومی کاملا وحشی بودند.
کوروش بر افروخت...
- یعنی می گویی وحشی ها به میهنم هجوم آورده و آن را تصرف کردند؟! پس پادشاهان این سرزمین چه می کردند؟؟؟!!!!!!
فرشته بسیار تاسف خورد...
سکوت سهمگینی بین آنها حاکم شده بود.
پس از مدتی کوروش گفت: تو می دانی که من جز ایزد یکتا کسی را نمی پرستیدم؛ مردم من اکنون پیرو آیین الهی هستند؟
- در ظاهر بله!
کوروش خوشحال شد... - خدا را سپاس! چه آیینی؟
- اسلام.
- چگونه آیینی است اسلام؟
- آیینی بسیار نیک است.
و کوروش بسیار شاد شد... - خداوندا، تو را بسیار سپاس...
اما بعد از چند ساعت معنی "در ظاهر بله" را فهمید!
- نقشه ی گشایش های ایران را به من نشان می دهی؟ می خواهم بدانم میهنم چقدر گسترده شده است؟
و فرشته چنین کرد...
- همین؟؟؟!!!
کوروش باورش نمی شد، با ناباوری به نقشه می نگریست...
- پس بقیه اش کجاست؟ چرا این سرزمین از غرب و شرق و شمال و جنوب به این اندازه شگرف کوچک شده؟!
و فرشته بسیار تاسف خورد...
- خیلی دلم گرفت هرگز انتظار چنین چیزی را نداشتم. می خواهم سفری کوتاه به آن سوی مرزها داشته باشم و بگویم ایران من چه بوده. شاید این سفر دردم را تسکین دهد.
فرشته چنین کرد...
تازه به مقصد رسیده بودند که با مردی هم کلام شدند. هم نشینی با کوروش به آن مرد لذت بسیار بخشیده بود. پس از چند دقیقه که با هم گرم گرفته بودند، آن مرد از کوروش پرسید: راستی شما اهل کجایید؟
کوروش با لبخندی مغرورانه سرش را بالا گرفت و گفت: ایران!
لبخند مرد ناگهان محو شد و با ترس و عصبانیت گفت: اوه! خدای من! او یک تروریست متحجّر است!!
کوروش از این رفتار بسیار متعجب شد. عکس العمل آن مرد به هیچ وجه آن چیزی نبود که کوروش انتظارش را داشت. قلب کوروش شکست.
به آرامی گفت: - مرا به آرامگاهم برگردان...
فرشته بغض کرده بود و با بغض گفت: اما هنوز خیلی چیزها را نشانت نداده ام! دروغ، وضعیت اقتصادی، فساد، پایمال کردنِ...
کوروش رو به آسمان کرد و با فریادی اشک آلود گفت: خداوندا مرا ببخش که بیهوده بر خواسته ام پافشاری کردم. کاش هم چنان در خواب و بی خبری به سر می بردم...
و این بار دیگر فرشته گریست...

 

 
چهار شنبه 18 مهر 1392برچسب:, :: 1:36 :: نويسنده : farshidkhan

مساحت و محیط اشکال هندسی

1) مساحت مـــربع = یـــک ضلع × خـــودش
محیــط مـــربــــع = یک ضلع × 4


2) مساحت مسـتطیـــــــل = طـول × عـرض
محیط مستطیل = ( طول + عرض) × 2


3) مساحت مثلث = ( قاعده × ارتــــــفاع ) ÷ 2
محیط مثلث = مجموع سه ضلع


4) مساحت مثلث متساوی الاضلاع = ( قاعده × ارتفاع ) ÷ 2
محیط مثلث متساوی الاضلاع = یک ضلع × 3


5) مساحت مثلث متساوی الساقین = ( قاعده × ارتفاع ) ÷ 2
محیط مثلث متساوی الساقین= مجموع سه ضلع


6) مساحت مثلث قائم الزاویه = ( قاعده × ارتفاع ) ÷ 2
محیط مثلث قائم الزاویه = مجموع سه ضلع


7) مساحت ذوزنقه = ( قاعده بزرگ + قاعده کوچک ) × نصف ارتفاع
محیط ذوزنقه = مجموع چهار ضلع


8) مساحت لوزی = ( قطر بزرگ × قطر کوچک ) ÷ 2
محیط لوزی = یک ضلع × 4


9) مساحت متوازی الاضلاع = قاعده × ارتفاع
محیط متوازی الاضلاع = مجموع دو ضلع متوالی × 2


10) مساحت دایره = عدد پی ( 14/3 ) × شعاع × شعاع
محیط دایره = عدد پی ( 14/3 ) × قطر


11) مساحت کره = 4 × 14/3 × شعاع به توان دو

حجم کره = چهار سوم × 14/3 × شعاع به توان سه



12) مساحت بیضی = (نصف قطر بزرگ × نصف قطر کوچک ) × 14/3


13 ) محیط چند ضلعی منتظم = یک ضلع × تعداد اضلاعش


14 ) حجم مکعب مستطیل = طـول × عـرض × ارتفاع
حجم مکعب مربع = قاعده × ارتفاع ( طول یال×مساحت یک وجه)


15 ) حجم هرم = مساحت قاعده ی هرم × ارتفاع هرم× یک سوم


16) مساحت جانبی استوانه = محیط قاعده × ارتفاع حجم استوانه = مساحت قاعده × ارتفاع

سطح کل استوانه = سطح دو قاعده + مساحت جانبی ( مساحت مجموع دو قاعده + ارتفاع × پیرامون قاعده )


17) مساحت جانبی منشور = مجموع مساحت سطوح جانبی
مساحت کلی منشور = مجموع مساحت دو قاعده + مجموع مساحت سطوح جانبی


18) حجم مخروط = مساحت قاعده × یک سوم × ارتفاع

 

 
پنج شنبه 14 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 21:41 :: نويسنده : farshidkhan

شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسيمه پشت در راه ميره داره از نگراني و ناراحتي ديوونه مي شه. مامان باباي دختره پشت در داد ميزنند: مريم ، دخترم ، در را باز کن. مريم جان سالمي ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمياره با هر مصيبتي شده در رو مي شکنه ميرند تو. مريم ناز مامان بابا مثل يه عروسک زيبا کف اتاق خوابيده. لباس قشنگ عروسيش با خون يکي شده ، ولي رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به اين صحنه نگاه مي کنند. کنار دست مريم يه کاغذ هست، يه کاغذي که با خون يکي شده. باباي مريم ميره جلو هنوزم چيزي را که ميبينه باور نمي کنه، با دستايي لرزان کاغذ را بر ميداره، بازش مي کنه و مي خونه :

 

 

سلام عزيزم. دارم برات نامه مي نويسم. آخرين نامه ي زندگيمو. آخه اينجا آخر خط زندگيمه. کاش منو تو لباس عروسي مي ديدي. مگه نه اينکه هميشه آرزوت همين بود؟! علي جان دارم ميرم. دارم ميرم که بدوني تا آخرش رو حرفام ايستادم. مي بيني علي بازم تونستم باهات حرف بزنم.

 

 

 ديدي بهت گفتم باز هم با هم حرف مي زنيم. ولي کاش منم حرفاي تو را مي شنيدم. دارم ميرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردي، يادته؟! گفتم يا تو يا مرگ، تو هم گفتي ، يادته؟! علي تو اينجا نيستي، من تو لباس عروسم ولي تو کجايي؟! داماد قلبم تويي، چرا کنارم نمياي؟! کاش بودي مي ديدي مريمت چطوري داره لباس عروسيشو با خون رگش رنگ مي کنه. کاش بودي و مي ديدي مريمت تا آخرش رو حرفاش موند. علي مريمت داره ميره که بهت ثابت کنه دوستت داشت. حالا که چشمام دارند سياهي ميرند، حالا که همه بدنم داره مي لرزه ، همه زندگيم مثل يه سريال از جلوي چشمام ميگذره. روزي که نگاهم تو نگاهت گره خورد، يادته؟! روزي که دلامون لرزيد، يادته؟! روزاي خوب عاشقيمون، يادته؟! نقشه هاي آيندمون، يادته؟! علي من يادمه، يادمه چطور بزرگترهامون، همونهايي که همه زندگيشون بوديم پا روي قلب هردومون گذاشتند. يادمه روزي که بابات از خونه پرتت کرد بيرون که اگه دوستش داري تنها برو سراغش.

 

يادمه روزي که بابام خوابوند زير گوشت که ديگه حق نداري اسمشو بياري. يادته اون روز چقدر گريه کردم، تو اشکامو پاک کردي و گفتي گريه مي کني چشمات قشنگتر مي شه! مي گفتي که من بخندم. علي حالا بيا ببين چشمام به اندازه کافي قشنگ شده يا بازم گريه کنم. هنوز يادمه روزي که بابات فرستادت شهر غريب که چشمات تو چشماي من نيافته ولي نمي دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام. روزي که بابام ما را از شهر و ديار آواره کرد چون من دل به عشقي داده بودم که دستاش خالي بود که واسه آينده ام پول نداشت ولي نمي دونست آرزوهاي من تو نگاه تو بود نه تو دستات. دارم به قولم عمل مي کنم. هنوزم رو حرفم هستم يا تو يا مرگ. پامو از اين اتاق بزارم بيرون ديگه مال تو نيستم ديگه تو را ندارم. نمي تونم ببينم بجاي دستاي گرم تو ، دستاي يخ زده ي غريبه ايي تو دستام باشه. همين جا تمومش مي کنم. واسه مردن ديگه از بابام اجازه نمي خوام. واي علي کاش بودي مي ديدي رنگ قرمز خون با رنگ سفيد لباس عروس چقدر بهم ميان! عزيزم ديگه ناي نوشتن ندارم. دلم برات خيلي تنگ شده. مي خوام ببينمت. دستم مي لرزه. طرح چشمات پيشه رومه. دستمو بگير. منم باهات ميام ….

 

پدر مريم نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالاي سر جنازه ي دختر قشنگش ايستاده و گريه مي کنه. سرشو بر گردوند که به جمعيت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکي تو سرش شده که توي چهار چوب در يه قامت آشنا مي بينه. آره پدر علي بود، اونم يه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک يکي شده بود. نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهي که خيلي حرفها توش بود. هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتي که فرياد دردهاشون بود. پدر علي هم اومده بود نامه ي پسرشو برسونه بدست مريم اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولي دير رسيده بود. حالا همه چيز تمام شده بود و کتاب عشق علي و مريم بسته شده. حالا ديگه دو تا قلب نادم و پشيمون دو پدر مونده و اشکاي سرد دو مادر و يه دل داغ ديده از يه داماد نگون بخت! مابقي هر چي مونده گذر زمانه و آينده و باز هم اشتباهاتي که فرصتي واسه جبران پيدا نمي کنند…

 
پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 21:29 :: نويسنده : farshidkhan

وقتي يک دختر حرفي نميزند ميليونها فکر در سرش مي گذرد

وقتي يک دختر بحث نميکند عميقا مشغول فکر کردن است

وقتي يک دختربا چشماني پر از سوال به تو نگاه ميکند يعني نمي داند تو تا چند وقت ديگر با او خواهي بود

وقتي يک دختر بعد از چند لحظه در جواب احوالپرسي تو مي گويد: خوبم يعني اصلا حال خوبي ندارد

وقتي يک دختر به تو خيره مي شود شگفت زده شده که به چه دليل دروغ مي گويي

وقتي يک دختر سرش را روي سينه تو مي گذارد آرزو مي کند براي هميشه مال او باشي

وقتي يک دختر هر روز به تو زنگ ميزند توجه تو را طلب مي کند

وقتي يک دختر هر روز براي تو [اس ام اس] مي فرستد يعني ميخواهد تو اقلا يک بار جوابش را بدهي

وقتي يک دختر به تو مي گويد دوستت دارم يعني واقعا دوستت دارد

وقتي يک دختر اعتراف مي کند که بدون تونمي تواند زندگي کند يعني تصميم گرفته که تو تمام آينده اش باشي

وقتي يک دختر مي گويد دلش برايت تنگ شده هيچ کسي در دنيا بيشتر از او دلتنگ تو نيست


و امــــــــــا .....
وقتي يک پسر حرفي نمي زند حرفي براي گفتن ندارد

وقتي يک پسر بحث نمي کند حال وحوصله بحث کردن ندارد

وقتي يک پسر با چشماني پر از سوال به تو نگاه مي کند يعني واقعا گيج شده است

وقتي يک پسر پس از چند لحظه در جواب احوالپرسي تومي گويد: خوبم يعني واقعا حالش خوبه

وقتي يک پسر به تو خيره مي شود دو حالت داره يا شگفت زده است يا عصباني

وقتي يک پسر هر روز به تو زنگ ميزند او با تو مدت زيادي حرف مي زند که توجه ات را جلب کند

وقتي يک پسر هرروز براي تو [اس ا م اس] مي فرستد بدون که براي همه "فوروارد" کرده

وقتي يک پسر به تو ميگويد دوستت دارم دفعه اولش نيست (آخرش هم نخواهد بود)

وقتي يک پسر اعتراف مي کند که بدون تو نمي تواند زندگي کند تصميم شو گرفته که تورو اقلا واسه يه هفته داشته باشه


پي نوشت :

دختراي گل قدر قلب و روح لطيف خودتون رو بدونيد قلب پسرا ظرفيت مهربوني هاي شما رو نداره

 
شنبه 7 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 20:20 :: نويسنده : farshidkhan

 
جمعه 30 فروردين 1398برچسب:, :: 20:25 :: نويسنده : farshidkhan


*.¸.*´
¸.•´¸.•*¨) ¸.•*¨)
(¸.•´ (¸.•´ .•´ ¸¸.•¨¯`•
_____****__________****
___***____***____***__ ***
__***________****_______***
_***__________**_________***
_***___خوش اومدي__________***
_***______مشتاق نيم نگاهي_***
__***_______هرچند گذرا____***
___***_________________***
____***______________ ***
______***___________***
________***_______***
__________***___***
___________

تـــــــــــــــــــــــو  جـــــــــــــــــــــــــــــــــــه

دوستان  تو  قسمت  نظرات  تبلیغات  نکنید  نظر تون  رو  در  مورد  مطالب  ارائه  دهید  با  تشکر  مدیریت وبلاگ

 
جمعه 30 فروردين 1392برچسب:, :: 12:42 :: نويسنده : farshidkhan

 
چهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:, :: 16:34 :: نويسنده : farshidkhan

 
چهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:, :: 16:32 :: نويسنده : farshidkhan

 
جمعه 9 فروردين 1392برچسب:, :: 21:12 :: نويسنده : farshidkhan

 
سه شنبه 6 فروردين 1392برچسب:, :: 10:50 :: نويسنده : farshidkhan

 

ایها الناس ، عشق یعنی چه؟

دختری گفت

 

: اولش رویا

آخرش بازی است و بازیچه

مادرش گفت: عشق یعنی رنج

پینه و ز خم و تاول كف دست

پدرش گفت: بچه ساكت باش

بی ادب ، این به تو نیامده است

رهروی گفت: كوچه ای بن بست

سالكی گفت: راه پر خم و پیچ

در كلاس سخن معلم گفت:

عین و شین است و قاف ، دیگر هیچ

دلبری گفت: شوخی لوسی است

تاجری گفت : عشق كیلو چند؟

مفلسی گفت: عشق، پركردن

شكم خالی زن و فرزند

شاعری گفت: یك كمی احساس

مثل احساس گل به پروانه

عاشقی گفت: خانمان سوز است

بار سنگین عشق بر شانه

شیخ گفتا: گناه بی بخشش

واعظی گفت : واژه بی معناست

زاهدی گفت: طوق شیطان است

محتسب گفت: منكر عظما است

قاضی شهر عشق فرمود

حد هشتاد تازیانه به پشت

جاهلی گفت: عشق را عشق است

پهلوان گفت: جنگ آهن و مشت

رهگذر گفت: طبل تو خالی است

یعنی آواز آن ز دور خوشست

دیگری گفت: از آن بپرهیزید

یعنی از دور كن بر آتش دست

چون كه بالا گرفت بحث و جدل

بین آن قیل و قال من دیدم

طفل معصوم با خودش می گفت:

من فقط یك سوال پرسیدم

 
سه شنبه 29 اسفند 1391برچسب:, :: 12:47 :: نويسنده : farshidkhan

 
سه شنبه 29 اسفند 1391برچسب:, :: 3:17 :: نويسنده : farshidkhan

12ماه گذشت...

بعضیادلشون شکست...

بعضیا دل  شکوندن...

خیلیا عاشق شدن و خیلیا تنها...

خیلیا از بینمون رفتن...

خیلیا بینمون اومدن...

گریه کردیمو خندیدیم...

شاید زندگی بر خلاف آرزوهامون گذشت...

آرزو دارم نوروزی که پیش رو داری  

آغاز روزهایی باشد که آرزوداری


                  نوروز1392بر همه دوستان وهمه ایرانیان مبارک باد                                                            

 
دو شنبه 28 اسفند 1391برچسب:, :: 16:45 :: نويسنده : farshidkhan

 پسرم، در زمان دَقیانوس

پسری بود نام او «قُلیوس»
 
مثل آشیل بود و رویین تن
بدنش سفت بود عین چُدَن
 
بود هنگام جنگ در کشور
دست تنها، حریف یک لشکر
 
نه کس مثل و هم ردیفش بود
نه کس در جهان حریفش بود
 
تا زد و عشق بر دلش تابید
شُتُر عشق بر دَرَش خوابید
 
پهلوان را به یک دراز و نشست
دختری ریزه میزه، داد شکست
 
در نبرد جمالِ صورت و صوت
ای بسا پهلوان که شد ناک اوت
 
می کند هرکسی، به هر تقدیر
پیشِ یک دلبری گلویش گیر
 
نرود عشق، خواه یا نا خواه
تا نشیند طرف به خاک سیاه
 
باری آن پهلوان نام آور
داد تغییر شغل و شد شوهر
 
بعد عمری نبرد مردانه
شد سلحشور آشپزخانه
 
وز پس عشق نا بهنگامی
از شکوهش نماند جز نامی


ای بسا مردمان که گمنامند
کشته ی عشق نابهنگامند
 
عاشق یار دلفروز شدند
نشکفتندو غنچه سوز شدند
 
نیست در عشق ،نام و پول و پله
پسرم بیخودی نکن عجله

 
چهار شنبه 25 اسفند 1391برچسب:, :: 11:24 :: نويسنده : farshidkhan

 

آخرین کلمات یک برقکار : خوب حالا روشنش کن
آخرین کلمات یک ملوان زیردریایی : من عادت ندارم با پنجرهء بسته بخوابم
آخرین کلمات یک متخصص خنثی بمب : این سیم آخری رو که قطع کنم تمومه
آخرین کلمات یک نارنجک‌انداز : گفتی تا چند بشمرم؟
آخرین کلمات یک جهانگرد در آمازون : این نوع مار رو میشناسم، سمی نیست
آخرین کلمات یک پلیس : شیش بار شلیک کرده، دیگه گلوله نداره
آخرین کلمات یک چترباز : پس چترم کو؟
آخرین کلمات یک خبرنگار : بله، سیل داره به طرفمون میاد
آخرین کلمات یک خلبان : ببینم چرخها باز شدند یا نه؟
آخرین کلمات یک داور فوتبال : نخیر آفساید نبود!
آخرین کلمات یک دربان : مگه از روی نعش من رد بشی
آخرین کلمات یک دوچرخه‌سوار : نخیر حق تقدم با منه!
آخرین کلمات یک دیوانه : من یه پرنده‌ام!
آخرین کلمات یک سرنشین اتوموبیل : برو سمت راست راه بازه
آخرین کلمات یک شکارچی : مامانت کجاست کوچولو؟.
آخرین کلمات یک غواص : نه این طرفها ه وجود نداره
آخرین کلمات یک فضانورد : برای یک ربع دیگه هوا دارم
آخرین کلمات یک قصاب : اون چاقو بزرگه رو بنداز ببینم
آخرین کلمات یک قهرمان : کمک نمیخوام، همه‌اش سه نفرند
آخرین کلمات یک قهرمان اتوموبیلرانی : مکانیک یادش رفته ترمز رو درست کنه!
آخرین کلمات یک کارآگاه خصوصی : قضیه روشنه، قاتل شما هستید!
آخرین کلمات یک کامپیوتر : هارددیسک پاک شده است
آخرین کلمات یک کوهنورد : سر طناب رو محکم بگیری ها
آخرین کلمات یک گروگان : من که میدونم تو عرضهء شلیک کردن نداری
آخرین کلمات یک گیتاریست : یه خرده ولوم بده
آخرین کلمات یک انسان عصر حجر : فکر میکنی توی این غار چیه؟
آخرین کلمات یک مادر : بالأخره سی‌دی‌هات رو مرتب کردم
آخرین کلمات یک متخصص آزمایشگاه : این آزمایش کاملاً بیخطره
آخرین کلمات یک متخصص کامپیوتر : معلومه که ازش بک‌آپ گرفتم!
آخرین کلمات یک معلم رانندگی : نگه دار! چراغ قرمزه!
آخرین کلمات یک ملوان : من چه میدونستم که باید شنا بلد باشم؟
آخرین کلمات یک بندباز : نمیدونم چرا چشمام سیاهی میره
آخرین کلمات یک پزشک : راستش تشخیص اولیه‌ام صحیح نبود.بیماریتون لاعلاجه
آخرین کلمات یک بیمار : مطمئنید که این آمپول بی خطره؟
آخرین کلمات یک پیشخدمت رستوران : باب میلتون بود؟
آخرین کلمات یک جلاد : ای بابا، باز تیغهء گیوتین گیر کرد
آخرین کلمات یک خون‌آشام : نه بابا خورشید یه ساعت دیگه طلوع میکنه!

 

 

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد